Thursday, April 14, 2011

سرخ چون داغ تنت

شب از هجوم سایه ها
پر میشه از شرم تنت
من از هجوم پرسه ها
پر میشم از داغ تنت


آسمان تاریک این شب کوره تنهایی
راه باریکه ای به دریا/و عبور سرد عابرانی که زیسن را می آموزند
بر روی تخته سنگی که تنها یاورش
هجوم امواج آبی دریاست
نشسته ام غمگین
تا تو آیی شاید
تا ازین گور لحظه های تاراج رفته سهمگین
رها و ساد...پر بگشاییم به سوی آن سرزمین رنگها و نورها
آنجا که قتلگاه زوج های تازه بالغ نیست
آنجا که هیچ کس را به جرم هم آغوشی 
به جرم داشتن آغوشی
گشاده و رنگین
عریان و سپهر آگین
تازیانه نمیزنند


آسمان این شب کوره تنهایی
پر از ستاره های حضور توست
بر روی این تخته سنگ استوار
که تنها  به جرم عشقبازی محکوم به ماندن است
به جرم بوسه بر موج های  خروشان عطرآگین
من اما
محکوم به ماندنم
به جرم نبود تو
و نظاره گر این دنیای دلمرده بی تو

Wednesday, April 13, 2011

حرکت

حرکت حرکت
از زمین که جدا میشه آدم..تازه باهاس حرکت کنه...بره تا ته جاده...تا خود فین و چالوس...بوی نم که به مشامت برسه زنده ات میکنه
اونوقته که هرچی خوردی میپره و دوباره باهاس دورخیز کنی واسه پریدن
به یاد قدیما و یاد همه رفقا
و با سپاس از جناب امیری که خوب موقعی گوگوش را یادآور شدند